به گزارش مشرق، برای خیلی ها آشناترین صدای ایرانی، در فضای جهاد و شهادت، صدای اوست. صدایی که حالا پیر شده، اما کهنه نشده است. «ای شهیدان به خون غلتان خوزستان، درود! / لاله های سرخ پرپرگشته ایران، درود!» این مطلع همان نوحه ای است که مردم ایران در یک روز، چند بار از تلویزیون شنیدند و او را در ساختمان خاطرات خود، راه دادند. نوحه ای که برای اولین بار پیش امام و در حسینیه جماران خوانده شد.
حالا او دوباره در اهواز مستقر شده است. همانجایی که 59 سال قبل به دنیا آمده است. هنوز می خواند و از این جلسه به آن جلسه دعوت می شود، هنوز مردم برای شنیدن صدایش در یادواره ها و مراسم انقلابی، انتظار می کشند؛ چراکه او به یک نماد ویژه در دفاع مقدس تبدیل شده است.
شاید انتظار آن بوده است که با اتمام دفاع مقدس، «حاج صادق آهنگران» به پایان برسد و یا حداقل کمرنگ و کم حضور شود، اما او نسبتی پایدار با فرهنگ مقاومت برقرار کرده است و به یک کرسی پایدار در این صحنه دست یافته است؛ و البته صحنه مقاومت، به این سادگی ها جمع شدنی نیست. پس هنوز این عبارت های او جذاب و پرتکرار است: «ای لشکر صاحب زمان! آماده باش آماده باش؛ بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش»
صادق آهنگران می گوید روزهای انقلاب، به همراه دو سه نفر دیگر، روی یک ماشین بلندگودار شعارهای انقلابی می خوانده است.
حالا او خود به بخش ماندگاری از شعارهای انقلاب و دفاع، تبدیل شده است. او یک تنه حامل بخشی نمادین از ارزش های انقلاب و دفاع مقدس است، برای همین در منظر عموم دارای اعتبار و احترام است و عملا به بخشی از سرمایه فرهنگی موجود تبدیل شده است.
شاید برای همین است که گاه و بیگاه، رسانه های خاص، سراغش را می گیرند و می کوشند برایش حاشیه ای ساخته و در هجمه های رسانه ای، او را در معرض برخی شبهات دیگرساخته دفاع مقدس قرار دهند، اینکه مثلا جوان های ما به خاطر جذبه صدای او، به هیجان آمده و خود را به شهادت رسانده اند!!؛ آن ها می خواهند این سرمایه را خراش داده و یا از انتفاع فرهنگی و قدسی اش بکاهند.
صادق آهنگران، به خوبی توانسته است خود را بازسازی کرده و در مفاهیم زمان دار جنگ هشت ساله متوقف نماند؛ درست از همان روزگار پایان جنگ او به دنبال استمرار مفاهیم پایه ارزشی، جنسی از «اعتراض مقدس» را نمایندگی می کند.
در سال های اول دهه هفتاد نسبت به توسعه مادی شهرها و تسلط نگاه غربی و فراموشی ساحت های معنوی دفاع، نوحه می خواند. «مرا اسب سپیدی بود روزی، شهادت را امیدی بود روزی؛ ... در باغ شهادت را نبندید؛ به ما بیچارگان زان سو نخندید» او به روند بی اعتنایی به ارزش ها معترض می شود و با همین جنس اعتراض، مفاهیم دفاع مقدس را زنده نگه می دارد. «هلا دین فروشان دنیاپرست / سکوت شما پشت ما را شکست»
حالا کافی است همین دو سه روز یک جستجوی ساده در اینترنت انجام دهید تا فصل جدیدی از انقلابی گری او را ببینید. فصلی که به مذاق خیلی از مخاطبان خوشایند آمده و در فضاهای مجازی بازنشر می شود:
من انقلابی ام و در خروش می آیم
به یک اشاره رهبر به جوش می آیم
بگو به خصم توان مرا محک نزند
بگو بترسد و بر زخم ها نمک نزند
او در جلسه ملاقات اهالی راهیان نور، با مقام معظم رهبری، شعر بلندی می خواند که برخی ابیات آن، موج جدیدی را در میانه اخبار به راه می اندازد: «منم که در دل طوفان به نوح می نازم / شبیه نوح به اولاد دل نمی بازم / ببین چگونه دهم سر، پسر که چیزی نیست / به راه دوست تمام جهان پشیزی نیست»
این روایت ماجراست تا اینجای کار! اما انقلابی ماندن تکلیف سخت و پر ابتلاء همگان است. رسانه ای از صادق آهنگران می پرسد اگر یک روز ارباب از این بارگاه بیرونت کند چه می کنی؟ او پاسخی می دهد که برای خاتمه این یادداشت، بهترین است: «خدا نکند. انشاءالله که ارباب بیرونمان نمی کند.»